شما اینجا هستید
اخبار اصلی » پیتر بروک پدر تاتر آوانگارد

کمتر کارگردانی در دنیا هست که درسی از پیتر بروک نگرفته باشد،اون نیز مانند شکسپیر اهل انگلستان بود و همچون شکسپیر یگانه در عالم تاتر.او هرگز خود را کارگردان به معنی مدیر و یا رییس یک گروه نمی دانست او معتقد بود که کارگردان رهبر است البته رهبری خلاق ،که اجازه می دهد بازیگران و دیگر اعضای گروه هویت مستقل خودشان را خلاقانه بروز دهند.تاتر آوانگارد ، تاتر تجربی، تاتر پیشرو و هر نامی که برایش برگزینیم محصول نگاه پست مدرنیستی است که در دهه ۶۰ و ۷۰ میلادی به ویژه در هنر فرانسه جریان داشت و همین نگاه باعث شد که بروک از انگلستان به فرانسه رفت و در آنجا تجربه های جدید و جذاب جهانی را رقم زد . بروک تاتر را نوعی اندیشیدن می دانست و تاتر را برای تاتر نمی خواست و همواره از تکرار در اجرا و مفاهیم فرار می کرد چراکه او معتقد بود هر نمایش با هر گروه و هر اجرایی یک تجربه جدید و منحصر به فرد است. بروک به دنبال مفاهیم بکر و ارزشمند در شرق می گشت و آنها را به اجرا در می آورد و جهانی می کرد، برای همین در جشن هنر شیراز به ایران آمد و نمایش هم اجرا کرد که عده ای از بازیگران ایرانی افتخار باری در نمایش او را داشتند ،در شرایطی که حاکمیت سیاسی قبل از انقلاب کاملا بسته و در چهارچوب های کلاسیک و مدرن رفتار می کرد باید تعجب کنیم که چرا ایران میزبان پیتر بروکی بود که می خواست ساختارها را بشکند؟! و قالب ها را کنار بگذارد ، از آنجایی که او متفکری بود که از طریق تاتر بیان افکار می کرد و حتی به غایت به سکوت باور داشت و تاثیر آن را بیشتر از کلام می دانست بیشتر باید به فکر فرو رفت که این تناقض بین ساختار حکمرانی و نگاه آوانگارد به تاتر چگونه با هم کنار می آیند؟ چرا جامعه ای که دو سوم آن زندگی روستایی دارند و طبقه متوسط هنوز قوام لازم را ندارد ، باید با آوانگاردیسم چهره به چهره شود؟ آیا ساختار شکنی در تاتر برای رشد جامعه لازم است؟! که البته بعدها سر مشق بسیاری شد در تاتر ایران که نوعی آوانگاردیسم انجمادی را به همراه آورد. اگر بروک به عمق و معنا توجه داشت و شکل و فرم و حرکت را ابزاری برای بیان همان معنا می دانست اما مقلدان ایرانی او در سطح فرمالیسم ماندند و نتوانستند تماشاگر را قانع کنند، و برای همین تاتر برای چندین دهه از مردم دور و دورتر شد.او منطق الطیر عطار را با عنوان کنفرانس پرندگان که نوشته ژان کلود کاریر بود در سال ۱۹۷۹ در جشنواره آوینیون فرانسه اجرا کرد و معتقد بود که چکیده این اثر عطار نیشابوری این است که وقتی پرندگان دنبال سیمرغ می روند آنهایی که طاقت می آورند به این نتیجه می رسند که سیمرغ خودشان هستند و در درون خودشان باید رهبرو سرگروه خودشان را بیابند . بعدها کارگردان دیگری در ایران به تاثیر از او و به اصطلاح مکتب تاتر آوانگارد فرانسه ، سیمرغ را به صحنه آورد اگرچه بیشتر در حد فرم ماند وتنها شباهت ظاهری بسیار سطحی به کار خلاقانه بروک داشت.
پیتر بروک بعدها به هندوستان می رود و نمایش مهابهاراتا را اجرا می کند و حتی مفاهیم مستتر در این افسانه را از آثار شکسپیر هم غنی تر می بیند تا جایی که می گوید اگر مفهومی در مهابهاراتا نباشد در هیچ جای دیگری نیست.او هرگز تاتر را برای تاتر نمی خواست او باور داشت که تاتر برای خلاق تر بودن و خلاق تر زندگی کردن لازم و ضروری است به همین دلیل او همانقدر که به گروه اجرایی فکر می کرد گروه تماشاگران را هم برای اندیشیدن در تاتر ضروری می دانست.چیزی که تاتر ایران متاثر ازبروک ، چندان اهمیتی برایش نداشت و اگر تماشاگر صرفا تماشا می کرد و مشارکتی نداشت و یا حتی ارتباط برقرار نمی کرد ، قصور را از نادانی و بی سوادی تماشاگر می دانستند.
پست مدرنیسم در تاتر قبل از انقلاب با اجراهای جشن هنر شیراز به ایران آمد و در اقتصاد اوجش را در انگلستان توسط مارگارت تاچر به دنیا نشان داد.پست مدرنیسم بسیاری از ساختارها را شکست تا بتواند ساختاری نوبسازد و این چکیده تفکر بروک بود او می گفت حتی یک نمایش کاملا ساخته شده و جا افتاده را باید دوباره در هم ریخت و با نگاهی تازه دوباره آن را ساخت، شاید جریان چپ سیاسی آن روزگار در ایران از این تفکر بهره برداری خودش را می کرد و البته نوعی ژست روشنفکری هم محسوب می شد.اگر بروک می خواست تجربه کند و پژوهشی در تاتر داشته باشد ، هرگز وابسته به بودجه دولتی نمی شد چون او نمی خواست در ساختار کلاسیک کار کند ممکن بود او با گروهش سالها تمرین کند و حتی به اجرایی نرسد و این با ساختار بودجه بندی و نتیجه گرایی بوروکراتیک که حتما باید محصولی تولید شود و گزارشی ارایه گردد، مغایرت داشت ، منتها در ایران اغلب می خواستند با بودجه دولتی تاتر تجربی و آوانگارد کار بکنند چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب ، که اساسا با ذات تاتر تجربی سازگار نیست . در تاتر تجربی بازیگران تنها بازی نمی کردند بلکه هر نوع کار اعم از تدارکات و خدمات و ….را بر عهده می گرفتند و نوع این کار و تجربه را صرفا برای تاتر و اجرا نمی خواستند بلکه نوعی سفر درونی و خودشناسی و رسیدن به مفاهیم والایی بود که در زندگی پر تنش شهری و کلیشه ای طبقه متوسط نمی شود یافت.
پیتربروک با آنکه یگانه ی تاتر نوگرایی و آوانگارد جهان بود و تا زمان مرگش که ۹۷ سال زندگی کرد کارگردان دیگری نتوانست گوی سبقت را از او برباید، اما باور داشت اگر کارگردانی با گروهش به بن بست رسید و نتوانست فرایند آفرینش خلاق را طی کند ، برای برون رفت از آن شرایط بهتر است بگوید “من اشتباه کردم یا من اشتباه می کنم” ،و این اعتراف اورا و گروهش را نجات خواهد داد.

این مطلب بدون برچسب می باشد.

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است -
آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد -

شعاع مشرق | پایگاه خبری تحلیلی