شما اینجا هستید
اخبار اصلی » “گالیور در دنیای واقعی امروز”

شاید همه ما کارتون سفرهای گالیور را یادمان باشد کارتونی اقتباسی از کتاب مشهور “سفرهای گالیور” نوشته ی جانات سویفت ایرلندی که در قرن هفدهم میلادی به رشته تحریر درآمد و از مشهورترین داستان‌های کودکان جهان شد.
گالیور قهرمان اصلی این داستان جوانی ماجراجو و در جستجوی “پدر” است که در این راه با دشواریهای بسیاری روبرو میشود که بخشی از آن طوفانیست که او را به سرزمینی عجیب میکشاند جایی که طول “قد” مردم آن تنها چند سانتی متر است.
آنها سالهاست بر سر چگونگی شکستن یک تخم مرغ با کشور همسایه خویش در جنگ هستند. گالیور با کوتوله‌ها همراه میشود از آنان در مقابل حوادثی که با آن دست در گریبان هستند دفاع کرده و در حفظ سرزمینشان به آن‌ها کمک کند.

کوچک بودن ساکنان این سرزمین که “لی‌لی‌پوت” نام دارد حس بی‌گناهی آنها را در مخاطب ایجاد میکند، به‌گونه‌ای که دوست دارد به آنان کمک کرده و یا گاه شاید حتی با آنان همزاد پنداری کند بدون اهمیت به اینکه این محبوبیت به قیمت کوچک شدن و ناتوان دیده شدن بدست بیاید.
پس از مدتی گالیور که “برگ برنده” ی لی لی پوتها بود بدلیل مخالفت با سیاستهای آنان و با “کمک کشور غریبه” کشتی ساخته و از آن سرزمین فرار میکند.
در این میان شخصیتهای جالبی نیز وجود دارند که بیشتر سوار بر سگی بنام “تگ” گالیور را همراهی میکنند.
شخصیتهایی مثبت،منفی،متفکر،اجرایی و منفعل…
کاپیتان لینچ،بانکو،ایگل،فلرتیشیا و بیاد ماندنی ترین آنها گلام…همان شخصیتی که همیشه به گالیور و دیگر دوستانش می‌گوید: من میدونم، کارمون تمومه…
اینروزها که دوباره به این کارتون،موضوع و شخصیتهایش نگاه میکنم نکات زیادی از در قالب استعاره و یا تشابه آن با دنیای امروز ایران و جهان به ذهنم میرسد که ممکن است دقت به آنها از نگاه هر بیننده ای با توجه به علایق و دیدگاههای سیاسی،فرهنگی و اجتماعی برایش بگونه ای متفاوت نمایان شود
گالیور در دنیای داستانها و کارتونهایی چون سباستین.نل.هاچ و…که همه ی قهرمانان به دنبال “مادر” خود میگردند دنبال چیز دیگریست شاید مثل فرق بین پول و نفت و ایدئولوژی و آرمان و….
مردمی که بر روی “گربه” ای زندگی میکنند و در همه حال همراه آن هستند.
عده ای که حاضرند کوتوله باشند اما مظلوم و مورد ترحم!
فرهنگی که متفکران آن چون ایگل با تمام ایده های خوبشان زشت تر از بقیه دیده میشوند. دخترانی که گرچه چون “فلرتیشیا” زیبا و دلبربایند اما مثل واقعیت خود او افسردگی در رفتار و گاه عمق وجودشان موج میزند. خود تحقیری که باعث شده مردمان بسیاری از آن در شخصیت “گلام” غرق شوند و نتیجه هیچ کاری را موفق ندانسته و امیدی به پیروزی در آن نداشته باشند. “بانکو” هایی که آماده کارند اما اجرایی بدون فکر و نقشه و برنامه ریزی…
دنیایی که گاه بر سر عقاید محکم و غنی و گاه بر سر شکستن یک تخم مرغ از سر یا ته آن دچار آشوبی جهانی میشود
دوستانی که گاه بر اثر اختلاف نظری کوچک با یکدیگر غریبه میشوند و نخبگانی که بخاطر عدم اعتماد به آینده فرار را ترجیح میدهند.
حال با تمام اینها قطعا شما تعاریف و توجیهات دیگری برای این مثالها دارید
که میتواند الی ماشاالله فراوان باشد
و این فراوانی فرق بین مردمان یک سرزمین، یک فرهنگ و یک خانواده است.
اما در آخر آنچه بیش از همه دغدغه های شخصیتهای نامبرده میتواند نگران کننده باشد “فرهنگ گلامی” است که نتیجه اش ناامیدی،خود تحقیری و پایان اعتماد بنفسی است که برای رسیدن به آینده ی روشن برای یک سرزمین حیاتی ست.

علیرضا رعدپیما

این مطلب بدون برچسب می باشد.

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است -
آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد -

شعاع مشرق | پایگاه خبری تحلیلی