تشویق فرزندان برای درس خواندن در بسیاری از خانوادههای ما معمول شده،
مسابقه درس خواندن، برای فردایی بهتر از سوی خیلی از پدر و مادرها در اشکال مختلف برای بچه ها برنامه ریزی شده است، از رفتن به انواع کلاس های تقویتی گرفته تا تهیه انواع کتابهای کمک آموزشی.
این امر به خصوص در سه سال آخر دوره دبیرستان بیشتر نمود پیدا میکند . انگار فردایی بهتر که عموماً فردایی بهتر با درآمد بیشتراست فقط از راه درس خواندن تحقق می یابد. ان هم درس خواندن در نظام آموزشی ما که از هفتاد سال پیش در نظام آموزشی که از کشور انگلستان کپی برداری شده است. در آن زمان انگلستان به کارمند احتیاج داشت، در نتیجه نظام آموزشی خود را بر همان اساس کارمند پروری آماده کرده بود . همه کشورها هراز چند سال نظام اموزشی خود را به روز رسانی می کنند. قریب ۴۰ سال است که روش نمره دادن در نظام آموزشی اکثر کشورها حذف شده است، ولی در کشور ما متاسفانه هنوز در روی یک پاشنه می چرخد، اگر دست به ابتکاری هم میزنن با بدترین روش ممکن اجرا می شود و نتیجه نهایی با طرح اولیه ۱۸۰ درجه فرق دارد.
مثل طرح ایجاد رشته های کار و دانش که می توانست تغییری در نظام آموزشی ما باشد که دانش آموز با توجه به استعداد یابی و علاقه خودش آموزش مهارتی در رشته فنی یا خدماتی کسب میکرد ،اگر این آموزشی درست اجرامی شد، بعد از اتمام دوره هنرستان دانشآموز میتوانست وارد بازار کارشود تا جامعه از استادکارانی با سواد و مهارت بالا استفاده کند.ولی چون نظام آموزشی بر اساس نمره دهی و خواندن خیلی چیز های غیر مرتبط، از هدف اصلی دور میشود.به طور مثال کسی که قرار است اموزش خیاطی ببیند چه لزومی دارد دروسی مثل عربی و ریاضی و جغرافی بخواند و اصلاچرا معیار همه چیز باید نمره باشد؟چرا دانش اموزانی را که نمره بالا نیاورده اند و نمیتوانند رشته های تجربی و انسانی و ریاضی بروند باید کار و دانش بخوانند؟ همه چیز را اشتباهی وصل کرده ایم به این که نمره بالا با اولویت پزشکی،دندان پزشکی یا مهندسی عمران و مکانیک و … باشد.
از هر جنبه ای که به این قضیه نگاه کنیم کار غلطی است بسیاری از افراد را میشناسم که تا مقطع دکتری به خواست پدر و مادر درس خوانده اند و بعد از اخذ دکتری مدرک خود را تقدیم پدر مادر خود کردند و گفتند، این هم به خاطر احترام به خواست شما، حالا بگذارید بروم دنبال رشته ای که دوست دارم.
چون فرزندان مامجبورند بر اساس نمره و خواسته خانواده و در آخر بر اساس علاقه خود رشته انتخاب کند این میشود که ما الان در سطح جامعه میبینیم ،خیلی از پزشکان ما مشغول ساخت و ساز ساختمان و خرید و فروش خانه و ماشین هستند بسیاری از مهندسین ما مغازه دار و راننده اژانس هستند، خیلی از پرستاران ماچون موفق به کسب رتبه پزشکی نشده اند به ناچار پرستاری را انتخاب کردند. مهندسین ما بعد از فارغ التحصیلی از دانشگاه میفهمند که کار عملی عمده ای از دروسی را که خوانده اند بلد نیستند و تازه باید کار عملی را یاد بگیرند.
حالا در چند سال اخیر به برکت انواع اموزشگاه های کمک اموزشی مدارس غیر انتفاعی و مدارس تیزهوشان این مسابقه کسب نمره، شتاب بیشتری گرفته و اکثر خانواده ها فکر میکنند اگر به این مسابقه وارد نشوند قافیه را باخته اند.
بنا بر نظر اکثر روانشناسان هر آدمی حداقل در چهار زمینه استعداد دارد اگر فرزندان ما با توجه به استعداد سنجی و علاقه خودشان خارج از نظام فرسوده نمره گرفتن، در این مسیر قرار بگیرند ان وقت انقلاب اموزشی ما رخ خواهد داد و نسل اینده با انگیزه خیلی بیشتر و علاقه خود، کارش را انتخاب خواهد کرد . و بی شک هر کس شغل خود را با علاقه خودش انتخاب کرده باشد درامد بهتری هم دارد. این فرد با علاقه و نگاه مهربان تری به جامعه خدمت خواهد کرد.
نگاه کنید برخورد اکثر کامندان و کارگران شاغل یا صاحبان حرف سطح شهر را، همه احساس میکنند باید جایگاه بالاتری داشته باشند و حقشان خورده شده است چون شغل فعلی اکثر این افراد از روی ناچاری یا فشار خانواده و یا کسب نمره کمتر بوده است.
توصیه من به پسر بزرگم رسول موقع انتخاب رشته این بود؛ که ببین به چه رشته ای علاقه داری، نه این که کدام رشته درآمد بیشتری دارد یا نمره انتخاب ان رشته را کسب کرده ای، رشته ای را انتخاب کن هم علاقه داشته باشی و هم مجبور نباشی چهار سال فقط درس بخوانی و وقت انجام کار دیگری را نداشته باشی.
او هم با وجود اینکه میتوانست مثل دوستانش مهندسی عمران و کامپیوتر بخواند رشته اقتصاد را انتخاب کرد.
ضمن اینکه درسش را میخواند مطالعات آزادش بیشتر از خواندن دروس دانشگاه است و الان نیز تدریس خصوصی بازار بورس و ارز دیجیتال را انجام میدهد و به موقع به باشگاه میرود و اوقات فراغت همراهی با دوستان و خانواده را نیز به اندازه کافی دارد ولی چند نفر از دوستانش که بعضی از آن ها مدارس تیزهوشان و نمونه دولتی رفته بودند و رشته عمران و مکانیک قبول شده بودند در وضعیت تصمیم گیری مجدد هستند. یکی از آنها انصراف داده و یکی میخواهد سینما بخواند و دیگری علاقه ای به رشته اش ندارد و با وجود اینکه چند برابر پسرم درس میخواند نمره خوبی نمیگیرد و به فکر تغییر رشته است.
پسر دومم رفیع با همین روش برادرش درس میخواند چون موقع ثبت نام امتحانات تیزهوشان بین همکلاسیهای خود بود، جوگیر شد و ثبت نام کرد، بدون اینکه زحمت خاصی برای قبول شدن در امتحان بکشد در امتحان قبول شد. با چند نفر از دوستان آموزش و پرورشی خودم مشورت کردم اعتقاد داشتند، اگر مثل پدر مادر های دیگر هستی که کیف میکنند از اینکه بچه هایشان مدرسه تیزهوشان میروند و پزش را میدهند خوب است، برو پزش را بده، ولی در این مدارس آنقدر روی درس خواندن تاکید میشود و به بچه ها فشار میاورند تا آن هارا وارد یک مسابقه پیچیده رقابتی کنند دیگر بچه ها نشاط لازم سن خود را ندارند چون وقت ازادی برایشان نمیماند که کاری غیر از درس خواندن داشته باشند.
به پسرم نظر دوستان خودم را گفتم و یاداور شدم با توجه به این مسئله خودت انتخاب کن آیا میخواهی تیزهوشان بروی یا نه! گفت میروم و من متاسف شدم به نسل خودم، وقتی خودمان کوچک بودیم دوره پدر سالاری بود و وقتی ما پدر شدیم دوره فرزند سالاری شروع شده ما وسط این دو دوره هیچی را نفهمیدیم! خلاصه مجبور شدم با او وارد گفت و گو شوم گفتم اگر میخواهی به آن مدرسه بروی باید چند قول به من بدهی، کلاس بدنسازی و پینگ پنگ خودت را ادامه بدهی. گفت” بدن سازی را میروم ولی برای پینگ پنگ وقت نخواهم داشت. گفتم، بازی با کامپیوتر و بازی در پارک را با دوستان ادامه بدهی، گفت قبول! گفتم ماهی دو کتاب غیردرسی میخوانی؟ گفت یک کتاب میخوانم. گفتم روزی یک ساعت در کار های خانه کمک میکنی گفت سعی میکنم، خلاصه نتیجه نیم بند مذاکرات ما متاسفانه قرار شد به مدرسه تیزهوشان برود حالا باز شانس اوردیم دوره ما دوره فرزند سالاریست ولی دوره فرزندان ما دوره فرزند سواریست و دیگر ان ها قائل به گفت و گو با پدر مادر نیستن و حرف حرف خودشان است. هنوز به مدرسه نرفته نصف کارهای روزمره اش را حذف کرده! تا ببینیم تا بعد چه می شود!