قدر مشترک همه آثار فرهادی دست گذاشتن روی آدمهای ست که نه آنقدر سیاه اند که بشود ازشان متنفر باشی و نه آنقدر سفیدند که بشود عاشقان باشی
همیشه آدمهای هستند از جنس خاکستری این آدمها گاهی از روی قضای روزگار و جبر محیط کمی تلخ هم می شوند اما ذات بدی ندارند و شاید یکی هستند مثل من و شما
مثل آدمهای که کنار شما توی تاکسی نشسته اند یا پشت سر شما در صف نانوایی می ایستند
قهرمان قصه جوانی شیرازی را روایت میکند که بخاطر راه انداختن کسب و کار خودش ناچار می شود مقداری پول تهیه کند اما قادر به بازپرداخت آن نیست و بخاطر همین ناتوانی در پرداخت افتاده است گوشه زندان و حالا که دو روز از زندان مرخصی گرفته است با ماجرای عجیبی رو در رو می شود… حالا باقی داستان را بیشتر باز نکنیم ولی بدانیم که این مردم از او قهرمانی می سازند یعنی همه مردم میخواهند که او را قهرمان زندگی شان باشد.
در این میان بازی امیر جدیدی آنچنان بیینده را با خود همراه می کند که گویی یادمان می رود او همان امیر جدیدی است که با اژدها وارد می شود (اثر مانی حقیقی )یا در جای دیگر رخ دیوانه(اثر ابوالحسن داوودی) از آب بیرون می آید اما حالا آنچنان فیزیک بدن خود را مطابق همین جوهره نقش رحیم در قهرمان هماهنگ کرده که دلمان نمیخواهد او را این چنین زار و ضعیف در پایان فیلم باز پشت میله های زندان ببینیم.
انتخاب نام فیلم هم گوشه و کنایه ای به رفتارهای اجتماعی ماست رفتارهای که بخاطر رشد فضای مجازی خیلی زود از موضوعی یک قهرمان می سازند و در همان فضای مجازی خیلی زود پشت او را به زمین می زنند.
گرچه همه بازی ها همین روند را طی میکند و آنچنان لطیف و در نقش مردم معمولی پیش می رود که نمیشود تک تک این بازیگران را از دل نابازیگران بیرون کشید هر کدامشان اولین حسی که در شما ایجاد می کنند. صداقت است گویی هیچکدام از این آدمها خارج این مجموعه قرار نیست در جای دیگر بازیگر باشند حتی محسن تنابنده یا آنهمه نقش رنگارنگ در چند اثر کمدی اینبار هم این رخت و لباس خنده را برآورده و الحق تصمیم گرفته است تا خیلی معمولی باشد بیشتر از نقی معمولی.
و اما عنصر کارگردانی که برگ برنده این کارگردان نابغه سینمای ایران است کارگردانی که ۲۰ سال تجربه کارگردانی دارد او که این روزها برای سینما دوستان جهان هم چهره ای شناخته شده ای به نظر می آید .برگ برنده ای دارد و آن برگ برنده اصغر فرهادی در کارگردانی استفاده از دوربین لغزان روی دست به مثابه آدمی که راوی تمام داستان است کنار شما به عنوان مخاطب برایتان قصه می گوید این همان اصغر فرهادی است که به عنوان فیلمنامه نویس هم مایل است تا داستان را لایه لایه باز کند و با باز شدن هر لایه گویی شما اطلاعات بیشتری نسبت به صحنه قبل به دست می آورید.
وقتی هر فیلم اصغر فرهادی آغاز می شود شما بیش از نیم ساعت از خودتان می پرسید که چرا چیزی درخشان نمی یابید و چیزی نیست که اینقدر ازش به نیکی یاد کنند چرا این فیلم را در ردیف آثار درخشان جهان قرار می دهند؟
همه چیز به شدت معمولی پیش می رود اما این زیرکی کارگردان است چرا که ذره ذره شما را درون همین لایه لایه دادن اطلاعات به درون داستان می کشد و در نیمه فیلم آنچنان تشنه بیشتر دانستن این قصه می شوید که شیفته داستانسرایی فرهادی می شوید و مانند بقیه مخاطبان آثار فرهادی دیگر نمیشود آسان از این لایه قصه گویی بیرون زد و حق هم دارید که صحنه به صحنه فیلم را دنبال میکنید.
من سینمای او را دوست دارم جنس تحول در طرح فیلمنامه هایش را می پسندم از اولین فیلمش یعنی رقص در غبار در سال ۱۳۸۱ تا قهرمان اثر اصغر فرهادی در این روزهای که علاقمندان به سینما را علی رغم فاصله دو ساله در گیرودار کرونا از ترس و رجا باز بستن شدن درب های سینما توانست جان تازه ای به سالن های سینما بدهد و اکران همزمان فیلم در بسیاری از شهرهای کشور هم به این نفس تازه کمک شایانی کرد.
افشین عموزاده لیچایی
دکترای تخصصی تئاتر
عضو هیات علمی دانشگاه گیلان