شما اینجا هستید
اخبار اصلی » نقدی کوتاه بر اجرای تئاتر “خانه ای برای پرواز” اثر مجید کاظم زاده مژدهی

اول: همه علاقمندان هنر فاخر تئاتر دست جمعی خوشحالیم که بعد چند بار باز و بسته شدن درب های ورودی سالنهای تئاتر چراغی کم فروغ از اجراهای محدود در تهران و شهرستانها روشن دوباره روشن می شود و درب های بسته سالن‌ها به روی مشتاقان هنرهای نمایشی باز می شود.
گویی در بیابانی تاریک و سرد راهی دو ساله را می پیماییم ‌ و ناگهان کورسویی از فانوسی کم نور خودنمایی میکند و تن خسته و فکری فسرده را به شوق آن اخگر نرم به آرام می نوازد.
همه اینها را گفتم که بدانیم چقدر خوشحالم که با تلاش دوستانی ریشه دار و قدیمی چون تیم گروه جهش و کارگردانی آقای مجید مژدهی نمایشی روی صحنه رفته و بگویم تا همین جایش باید دستمریزادی به تیم اجرایی از عوامل بازیگری تا صحنه گفت .
دوم: نوع دکور و اشیائ واقع‌گرایانه و رد و بدل دیالوگها به مخاطب می گوید که قرار است اثری داستانی ببیند یعنی قهرمانی داشته باشیم و ضد قهرمانی یا مقدمه ای برای آغاز یک گره افکنی و به قول تئاتری ها هرم فریتاگ اثر داریم که تا انتهای اثر کامل می شود.
سوم: آنکه شاید قرار است در چنین آثاری پرده ای میان محتوا و ساختار ایجاد کنیم مزیت این پرده آن می شود که دل از داستان تحول شخصیت بر می داریم و یک راست می رویم در خدمت آن چهارچوب می نشینم
چهارچوبی که می‌خواهد تا بدانیم اگر کارگردان هم در این اثر نبود این بازیگران به جز گفتن چند دیالوگ ها و نشست و برخواست دیگر قرار است چه تمهیداتی از فن کارگردانی را نشانمان دهند که حداقل بنده دستم خالی بود.
آنقدر همه چیز مقابل بیننده عریان است که گویی نشسته ایم و یک فیلم داستانی دهه شصت را از تلویزیون محلی استان خودمان می بینم
چهارم: چقدر خوب بود اگر کارگردان به عنصر صدا و توان اثربخشی آن بیشتر همت می گذاشت مثلا اگر پدر کودک با بازی خوب آقای مهرداد آبسالان در رفت و آمدش با چند افکت صوتی کار زمان را بیشتر برایمان فراهم می کرد یا مرد منافق با بازی ابوالقاسمی که وقتی بین دو صحنه در دل تاریکی به قول خودش به قدر اصحاب کهف می خوابد و بعدش بیدار می شود هیچ خبری از رابط صدا نیست صداهای مثل همهمه‌ای قهوه خانه صدای خروسی از پس دیوار بخواند یا صدای یک انفجار زودهنگام و صداهای معنابخش دیگر که جایشان خالی بود و نیمه دوم اجرا گویی با سرعتی پیش می رود و اتفاقات بدون زمینه اولیه رخ می دهند مثل مرگ رعنا که مخاطب تازه توانسته بود با او همزادپنداری کند در چند ساعت خواب مهمان همه چیز روی نوار سرعت رخ می دهد و سوالاتی از جنس نمی‌دانم های روابط مهمان و پدر رعنا و پول حلالی که پدر رعنا از آن دم میزند مدام از آن می گوید و حقیقتی از آن برای مخاطب نمایان نمی شود .
پنجم: به قول دوست روانشناسی که می گفت متن نمایشی روی صحنه شاید بتواند یک کشمش درونی برای مخاطب ایجاد کند یک رنج معنا دار از باید ها و نباید ها تا اجرای نمایش به کمکش بیاید و او را در این رنج معنابخش تنها نگذارد
ششم: چرا کارگردان سعی نداشت تا میانه اثر تکلیف ما را از بابت گونه نمایشی اثر روشن کند و قراردادهایی را برای بیننده بگذارد تا مخاطب بداند که نمایشی کمدی نمی بیند یا به تماشای یک ملودارام سطحی برای دوره دبیرستان آنهم در میانه سالهای جنگ ایران و عراق ننشسته است و دارد به دعوت کارگردان نوستالژی از خون و آتش به روایت چهل سالگی این اتفاقات را از سر می گذارند
هفتم: با همه این حرفها اهل تئاتر مجید مژدهی را می شناسند آدم شناسنامه داری هست که در هر شرایطی خستگی ناپذیر به راه سخت اجرای تئاتر می رود و همراهانی خوب چون محمد رسایلی هم دوش به دوش او همراهیش می کند او می داند که نوشتن من تنها بخشی از یک تعهد یا به قول خودش (بی تفاوت نباشیم ) است.

افشین عموزاده لیچایی
دکترای تخصصی تئاتر
عضو هیات علمی دانشگاه گیلان

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است -
آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد -

شعاع مشرق | پایگاه خبری تحلیلی